-
عیدی
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1390 23:57
با خودم فکر کردم برای عیدی دادن به دوستان چه کار کنم... چیزی که به فکرم رسید, خواندن یک داستان کوتاه بود! حالا با امکانات محدود (موبایل) اقدام به این کار کردم...خلاصه عیدی پر نقصی است ولی خوب با عشقه دو تا داستان کوتاه با مایه هایی از طنز , از کتاب "قصه های از نظر سیاسی بی ضرر" اثر جیمز قین گارنر و با ترجمه...
-
روضه شب عید!
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 21:59
ایام همانطور که می دانید معروف به ایام شب عید است و متبرک است به مراسم خانه تکانی! و روایت است که در هر زمانی و هرمکانی و هر مراسمی مستحب است گفتن و شنیدن ذکر مصائب اهل بیت! اهل بیت داند چه گویم بیش و کم از شلوغی , از فجاعت , نیش و غم از آنجایی که ما اهل بیت هیچ لذتی را بدون کشیدن محنت و هیچ فراغتی را بدون کراهت برای...
-
آئورا کارلوس فوئنتس
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 16:19
آه ای وضع مرگبار , ای سرنوشت رام ناشدنی بشر زیستن به فردا را امیدی نتوانم داشت بی آنکه خریدار مرگ خود باشم. (فرانسیسکو د که وه دو- شاعر قرن 16 اسپانیایی) * همیشه دوستم خواهی داشت؟/ همیشه , آئورا , همیشه دوستت خواهم داشت./ همیشه؟ قسم می خوری؟/ قسم می خورم/ حتی اگر پیر بشوم. حتی اگر دیگر زیبا نباشم؟ حتی اگر مویم سفید...
-
پیشنهاد بیشرمانه!
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 14:05
در زمینه کتاب و کتاب خوانی دو مشکل از میان مشکلات قابل توجه است: 1- اقبال کم مردم به مسئله کتابخوانی 2- تیراژ پایین کتاب و به دنبال آن سوددهی پایین فعالین این حوزه این دو مشکل بر روی هم اثر می گذارند. وقتی اقبال به کتاب کم باشد کتابهای خوب کمتر چاپ می شود و وقتی کتاب خوب در بازار نباشد اقبال مردمی کمتر می شود. ناشرین...
-
خرمگس اتل لیلیان وینیچ
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 23:50
خرمگس اتل لیلیان وینیچ فایده پیمانها چیست , این پیمانها نیستند که در میان مردم بستگی ایجاد می کنند. اگر انسان احساسی خاص نسبت به چیزی داشته باشد , این احساس او را بدان وابسته می سازد ; ولی اگر چنان احساسی در او نباشد هیچ عاملی قادر به ایجاد چنان وابستگی ای نخواهد بود. خشونت اگر اجتناب پذیر باشد جنایت است. (کارل پوپر)...
-
از هر دری سخنی (3)
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 14:41
1- واقعاً فکر نمی کردم این قدر سرم شلوغ بشود که فرصت کتاب خواندن یا وبلاگ خواندن یا ایمیل چک کردن را هم نداشته باشم ...مطلب نوشتن که دیگه هیچ! از این بابت واقعاً عذر می خواهم. 2- عشق هایی که بعد مسافت و فلاکت در راه شان سنگ می اندازد , به عشق دریانوردها می مانند , شکی نیست که این جور عشق ها عشق کامیاب است. اول این که...
-
در غرب خبری نیست اریش ماریا رمارک
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 16:33
همیشه فکر میکردم که همه انسانها مخالف جنگاند، تا آنکه دریافتم کسانی هم هستند که موافق آناند، بخصوص کسانی که خود مجبور نیستند در آن شرکت کنند.(رمارک) پل بومر و دوستانش جوانان هجده نوزده ساله ای هستند که از پشت میز مدرسه و به تحریک معلمشان , داوطلبانه وارد جنگ می شوند (جنگ جهانی اول) , جایی که آلمان در جبهه های...
-
سفر به انتهای شب(۳) لویی فردینان سلین
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 12:31
قسمت سوم ...آدمها به خاطرات کثافت خودشان و به همه ی فلاکت شان می چسبند و نمی شود بیرونشان کشید. روحشان با همه ی این ها سر گرم می شود. با گه مالی آینده در اعماق خودشان از بی عدالتی حال انتقام می گیرند. ته وجودشان درستکار و بی جربزه اند... " سفر به انتهای شب، بهترین کتابی است که در ۲هزار سال اخیر نوشته شده است...
-
سفر به انتهای شب (۲) لویی فردینان سلین
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 09:51
قسمت دوم به خودم گفتم: «بعد از این که تو را به این صورت به تاریکی انداختند، بالاخره به جایی خواهی رسید.» خودم را دلداری میدادم و برای این که بتوانم به راهم ادامه بدهم مدام به خودم میگفتم: «فکرش را نکن، فردینان، وقتی که همة درها به رویت بسته شد، حتماً بامبولی را که همهی این اراذل را میترساند و لابد جایی در انتهای...
-
داستان کوتاه یا سناریویی در باب ...!
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 17:38
هروقت می خواستیم با یکی از دوستان مجرد شوخی کنیم می گفتیم: فلانی می دونید چطوری دوست داره زن بگیره؟(حالا همسر , دوست و... فرقی نداره) بقیه می گفتند چطوری؟ بعد یک سناریویی تعریف می کردیم تا حدی خنده دار! زنگ خانه به صدا در می آید و "همکار مجرد ما" با عصبانیت و بی حوصلگی ناشی از تنبلی مفرط بلند می شود و از...
-
سفر به انتهای شب(۱) لویی فردینان سلین
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 12:21
به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی که سودها بری ار این سفر توانی کرد قسمت اول در مرگ قسطی سرگذشت کودکی و نوجوانی فردینان را خواندیم که به نوعی برگرفته از خاطرات خود نویسنده است. در آنجا دیدیم که در انتهای راه تصمیم می گیرد وارد ارتش شود. در سفر به انتهای شب که البته هیچ ارتباطی از نظر داستانی (هرچند هر دو برگرفته از خاطرات...
-
شعر
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 15:36
عمر من می گذرد عمر تو نیز چنین سرنوشت است که بازی دهد این گونه تو را و مرا نیز چنین . پس بیا در گذران باشیم مانند بهار و نیندیشیم هرگز به خزان بنویسیم به روی دریا با خطوطی که شود حاصل از آن موج بلند -آن بلند موج که نامش شادی ست- زندگی بس زیباست . و بگیریم قلم از دل آن جنگل سبز بنویسیم به روی دلها زندگی بس زیباست عشق...
-
موعظه شیطان نجیب محفوظ
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 16:28
کتاب به دو بخش تقسیم می شود ; نخست معرفی و شناخت نویسنده که شامل گاهشمار وقایع زندگی نویسنده , مقدمه مترجم انگلیسی رمان کوچه مدق , پیام نویسنده به فرهنگستان سوئد (جایزه نوبل) , یک گفتگو با نویسنده و فرست آثار او , در بخش دوم نیز چند داستان کوتاه از نویسنده آورده شده است. بخش اول اطلاات مفیدی جهت شناخت این نویسنده...
-
اهمیت رمان و شیخ ابراهیم زنجانی!
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 03:49
چندی پیش با یکی از دوستان عزیز خارج از وبلاگستان , مشغول صحبت بودیم که سخن به مقوله کتابخوانی رسید و این دوست عزیز اشاره کرد قریب به این مضمون که رمان خواندن خوب است اما سعی کن کم کم به مطالعه کتاب های جدی بپردازی و...! احتمالاً برای شما هم این قضیه پیش آمده است چرا که این انگاره در ذهن افراد تحصیلکرده وجود دارد که...
-
قلمم را خواهم کاشت
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 03:12
من قلمم را خواهم کاشت کنار درخت احساسم که شکوفه های خشم را به بار نشسته است بر روی آن خاک که در روز عزای عشق از لای لای موهای خویش به در آورده بودم من قلمم را خواهم کاشت شاید که روزی به جوانه های آزادی سلام کنم اگر به بازگشت پرستوها ایمان داشته باشم اگر آمدن بهار را نشسته به انتظار ننشینم در سکوت قبرستان و من بر خواهم...
-
1984 جورج اورول (قسمت دوم)
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 10:08
-
1984 جورج اورول (قسمت اول)
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 12:47
-
تنهایی
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 13:13
دلم دیگر سخن با من نمیگوید دلم اینگونه با من بر سر جنگ است و من غرقم درون منجلاب روزهایی که به اذن من نمیگردند و من حیرانتر از آنم که راه خویش را جویم و پاهایم درون راههایی که نمیخواهم سبکبارند و چشمانم چنین گریان نمیدانم به دنبال چه میگردند دلم دیگر سخن با من نمیگوید نسیم گرم دست دوست یا بیگانهای با من به...
-
از هر دری سخنی 2
شنبه 25 دیماه سال 1389 14:26
1- چرا ما حال خواندن نداریم!؟ البته نه اینکه الزامی باشد که هر مطلب , نوشته , کتاب و...بلندی را بخوانیم. نه! ولی حکایت ما حکایت مخاطبان اون طوطی شاعر مسلک "شهر قصه" (قابل توجه دهه چهل و پنجاهی ها) است که وقتی خواست قصیده بلندش را بخواند (در یک هزار و خورده ای بیت!!) با اعتراض اهالی شهر قصه روبرو شد که به حق...
-
کافه پیانو قسمت دوم
چهارشنبه 22 دیماه سال 1389 15:20
قسمت دوم جدل ها تا به این اندازه دوام نمی آوردند , اگر تنها یک طرف مقصر بود! (لاروش) . " یک خط مشترک هست: از یک سو اشخاصی که کتاب را درست می کنند و از سوی دیگر آن هایی که آن را می خوانند. می خواهم به شرکت خودم در گروه خواننده ادامه دهم و برای این کار , مراقبم که همیشه خودم را در این سوی خط نگه دارم. وگرنه لذت بی...
-
کافه پیانو فرهاد جعفری
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 15:16
زندگی ما ... بین تراژدی محض و کمدی ناب ; دائم داره پیچ و تاب می خوره. یعنی یه جور غم انگیز , خنده داره. یا شایدم یه جور خنده دار غم انگیز باشه. قسمت اول خودکار آبی بی نام و نشانم را برمی دارم و روی یکی از صفحات سررسید نه چندان نام و نشان دار که مربوط به سال 82 است شروع به نوشتن یک مطلب نه چندان خاص در مورد کافه پیانو...
-
شعر اواخر خدمت!
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 16:03
از خودم می پرسم من توانایی آن را دارم که بدون تردید و بدون تشویش از قشنگی گل باغچه همسایه بر سر شوق آیم؟ . مشهد 78/9/17 45روز مانده به پایان خدمت! . پ ن 1: سوال پست قبل (تعداد ترجمه های مزرعه یا قلعه حیوانات) هنوز به قوت خودش باقی است و جایزه کامل ترین جواب یک جلد کتاب محاکمه کافکا با ترجمه امیر جلال الدین اعلم است...
-
مزرعه حیوانات جورج اورول
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 22:11
-
خنده در تاریکی ولادیمیر ناباکوف
جمعه 10 دیماه سال 1389 00:17
عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند! روزی روزگاری در شهر برلین آلمان مردی زندگی میکرد به نام آلبینوس. او متمول و محترم و خوشبخت بود. یک روز همسرش را به خاطر دختری جوان ترک کرد ; عشق ورزید ; مورد بی مهری قرار گرفت ; و زندگیش در بدبختی و فلاکت به پایان رسید. این کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادی نبود همین...
-
همنوایی شبانه ارکستر چوبها قسمت دوم
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 03:55
-
همنوایی شبانه ارکستر چوبها رضا قاسمی
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 05:11
-
برادر برای چه نگرانی؟
جمعه 3 دیماه سال 1389 09:28
برادر برای چه نگرانی؟ از درد کدام واقعه اشک بر چشم داری از زخم کدام خنجر در فکر چه هستی در رویای که؟ در غم له شدن کدام گل در زیر پا آن گل که غنچه اش به روی له کننده اش باز می شود و به روی تو تیغ در غم شکستن کدام شاخه از کدامین درخت آن درخت که ساقه اش را به تبر می بخشاید و سایه اش را به هیزم شکن و از تو دریغ . برادر...
-
مثل آب برای شکلات لورا اسکوئیول
یکشنبه 28 آذرماه سال 1389 12:58
سرش را چرخاند و چشمانش در چشمان پدرو گره خورد. همان لحظه فهمید وقتی مایه خمیر را توی روغن داغ می اندازند , چه حالی پیدا می کند. . تیتا دختر کوچک یک خانواده مزرعه دار مکزیکی است. پس از دنیا آمدن او پدرش از دنیا می رود و او به همراه مادر و دو خواهرش زندگی می کند. پس از مرگ پدر و بر اثر تالمات حاصل از آن! , شیر مادر خشک...
-
حکایت آن سال ها و همه سال ها
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 13:59
از بلندای آسمانها نه از پشت دوربینهای قوی نه از خط سیر دیدگان فرشته های خداوند نه از پشت عینک بدبینی هرگز در سرزمینهای دور نه در سیاره ای دیگر از کهکشانها نه در افسانه های آدمیان خیال پرداز نه در خوانده ها و شنیده ها هرگز . من در همین پیله سیاه کوچک خود با چشم کور خود نیز می بینم که چگونه بچه های تخس دوان دوان از روی...
-
اگر شبی از شبهای زمستان مسافری ایتالو کالوینو
شنبه 20 آذرماه سال 1389 14:42
این کتابی است که در حقیقت از اشتیاق خواندن زاده شده است. من با اندیشیدن به کتاب هایی که دلم میخواست بخوانم شروع به نوشتن کردم و با خودم گفتم : بهترین وسیله ی داشتن چنین کتاب هایی این است که خود آدم آنها را بنویسد ، نه یکی ، بلکه ده تا ، یکی به دنبال دیگری و همه در یک کتاب . (ایتالو کالوینو) تا وقتی که بدانم در دنیا...